ĠōŌğŐőŘĨÿą
نظرات شما عزیزان:
ز جان شیرین*تری ای چشمه*ی نوش
سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
نظامی
گاهی به نوشخند لبت را اشاره كن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره كن
فروغی بسطامی
خیال حوصله بحر می*پزد هیهات
چه*هاست در سر این قطره محال*اندیش
حافظ
عجب عجب كه برون آمدی به پرسش من
ببین ببین كه چه بی*طاقتم ز شیدایی
مولانا
ما را همین بس است كه داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست
عبید زاكانی
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنید
حافظ
لبخند معاوضه كن با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
شهریار
چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟
به اختیار كه از اختیار بیرون است
حافظ
به چشمك این همه مژگان به هم مزن یارا!
كه این دو فتنه به هم می*زنند دنیا را
شهریار
منم شرمنده زین یاری كه كردی
همین باشد وفاداری كه كردی
وحشی بافقی
چندین شكستِ كارِ منِ دلشكسته چیست؟
ای هرزه*گرد مگر نیست كار دگرت؟
وحشی بافقی
اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره!